ملوس همیشه در قلبم



مقاله که چه عرض کنم واسه خودش پایان نامه ای بود. اما خب وسوسه جایزه نفر اول شدن مسابقات کشوریش که کمک هزینه سفر به  کربلا به مبلغ 1200000 بود انگیزه میداد که نهایت تلاشتو بکنی.

مسابقات تو سه مرحله اجرا میشد شرکتی ، استانی و کشوری. اما رشته تحقیق موضوعیش فقط مرحله استانی و کشوری داشت. مرمرجون خبر داد که همچین مسابقه ای هست و میخواد شرکت کنه و خلاصه عامل اصلی آشنایی من با این مسابقات بود.باهم م کردیم که هرکدوم تو یه محور بنویسیم که رقیب همدیگه نشیم اما نمی دونستیم مسابقه ش کشکی تر از این حرفهاست و همه با هم سنجیده میشن. خلاصه اینکه تو مرحله استانیش من اول شدم و مرمرجون دوم و فقط از کل استان ما دوتا برنده شدیم و نفر سومی برنده نداشتیم.

تو بقیه رشته های مسابقه دوتای دیگه از همکارام اول شدن و این شد که سه تایی عازم مسابقات کشوری مشهد شدیم.

نیت کرده بودم مهسا رو هم با خودم ببرم و نذرمو ادا کنم که نشد که بشه. افتادن در دانشگاه موقع ثبت نام ارشد همان و رفتن پاش تو گچ واسه سه هفته همان.

 با بروبچ کارت پروازمون رو که گرفتیم و رفتیم سالن ترانزیت ، وقت اذان بود و اونا رفتن نماز بخونن منم نشستم تو سالن تا برگردن که یهو یه آقاهه اومد آشنایی دادن که شما هم مسابقه هستین و اونم تو یه رشته دیگه از کرمانشاه اعزام میشه و خلاصه تا تعارفش کردم اومدم نشست بغل دستم و وراجی کردن قشنگ همه زندگیشو ریخت رو دایره تا بچه ها اومدن اینکه آبفا تازه استخدام شده و کجاها تدریس داشته و خلاصه مخ زدن.قدش کوتاه بود و همچین باوجود صندلی خالی اونورتر نشست کنارم که جا خوردم و عملا داشتم ازبیخ شونه م نگاش میکردم.بچه ها که رسیدن همچی چپ وراست براندازمون کردن منم سریع همه رو بهم معرفی کردم و اوناهم که این صحنه عاشقانه رو دیده بودن زدن رفتن نامردا خلاصه یه 5 دقیقه دیگه به وراجی هاش ادامه داد تا اینکه گفتم بااجازه من برم پیش دوستام و خودمو خلاص کردم از دستش

تا رسیدم به همکارا براشون تعریف کردم وهمه پوخی زدیم زیرخنده بچه های سنندج و ایلام هم تو پروازمون بودن و بعد آشنایی باز دیدیم طرف اومد پرس وجو که اونا چه رشته ای بودن من روم نشد ازشون بپرسم و ور ور ور. خودشم اعتراف کرد که تک افتاده وما همه خانم هستیم و آروم قرار ازش بریده بود. یکی از همکارا قدش کوتاهه منم گیرش آورده بودم که کیس واسه تو خوبه اونم که همچی دماغشو بالا میگیره انگاری دختر ساله س برگشته میگه اییییش این چیه من یه تیکه الماس میخوام تو دلم گفتم ای خاااااک. همون بهتر بترشی والا پسر جوون و رسمی وخوش برورو و خوش سروزبان .دیگه چی میخواد تازه دست و دلبازم بود خودشو پرت کرد تو ماشین ما و حسابمون کرد. حالا بماند آخر سفر پولشو همین همکارم بهش برگردوند و گفت ما فاکتور داریم از اداره میگیریمش

انصافا پذیراییشون فوق العاده عالی بود و سلف سرویس صبحانه و شام و نهارش باعث شد یه دوکیلویی اضافه وزن بیارم. یه درصدم احتمال نداره من شیکمو باشم و بخوام همه غذاها روتست کنم

خداروشکر یه آقای دیگه هم مسئولمون بود که اصلا خودشو نشون نمیداد ولی از اینکه شر این پسره سیریش رو از سرمون کم کرد خوشحال شدیم. دیگه فقط تو سالن غذاخوری میومد یه ابراز احترامی میکرد و میرفت روز اخر به بچه ها گفتم نگاه کنین ای بدبخت شیکم نداشت تو ای سه روزه چه شیکمی بهم زده تو رستوران در حد انفجار میخوردنا.

از اونجایی که هرکدوم یه ساعتی مسابقه داشتیم تقریبا روز اولمون تو هتل گذشت (البته شب تا رسیدیم رفتیم زیارت و حسابی مستفیض شدیم) ارائه م فوق العاده خوب بود طوریکه رقیبام بهم تبریک میگفتن ولی نامردا روز اختتامیه بدجور حالمو گرفتن و جز سه نفر نشدم. البته یه درصد هم مقصر بودم که چادر نپوشیدم هیچ تیپم زده بودم

روز دوم رفتیم خرید و حسابی جیبمونو خالی کردیم ولی عصرش که رفتیم موجهای آبی خیلی خوش گذشت و آدرنالین خونم به نقطه اوجش رسید تو اون سفینه لعنتیش یعنی من غلط بکنم دیگه سوار اون بشم. قشنگ حس گیر افتادن بین زمین و آسمون تو یه چاله گرد تاریک که از همه طرفش آب میریخت سروروت تا آخر عمرم یادم میمونه. اونم نه یبار ، لعنتی سه بار بهت این حسو میداد ولی انصافا موج بازیش و بقیه چیزا خوش بود.

روز آخر تو لابی منتظر آژانس بودیم بریم فرودگاه که بازم ورورخان اومد و کلی عذرخواهی کرد که پروازش با ما نیست و سپردمون به سرپرست بی بخار ما هم خدافظی کردیم و رفتیم. تو فرودگاه تازه شیطونی بچه ها گل کرده بود. نمیدونم چرا همیشه آخر سفرا بیشتر خوش میگذره و شیطنتها به اوج خودشون میرسن. دوتا هیکلی تو صف کارت پرواز پشت سرمون بودن . اول فکر کردیم برادرن اما بعدش معلوم شد اصن یکیشون عرب و اونیکی ایرانی و تو فرودگاه کرمانشاه کار میکنه . عاقا من چشمم ایرانیه رو گرفته بود ولی عربه رفته بود تو کار زل زدن و لبخند تحویلمون دادن یعنی کشته مرده ای اقبال بلند عرب پسندمم گرچه اونیکی هم طناب میداد ولی از اونجایی که استعدادم صفر مطلق همه رو هوا موندن

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سایت تفریحی آموزشی ملکا جان گروه ریاضی دانشگاه صنعتی جندی شاپور دزفول irincom تفریحی سرگرمی برترین برند آموزش دوره هایMBA-DBAدر مشهد آموزش حسابداری در تهران Latoya nasimebararin delneveshtehjavdan فایلوکس